معرفی کتاب | راز گل داوودی
در بخشی از این کتاب آمده است:
داوود از جبهه برگشت با جراحت سینه ، دستی سوخته و وضعیت روحی آشفته ، شهادت زکریا اورا به شدت متأثر کرده بود با وجود مجروحیتش چند روزی از از مراسم هفتم زکریا نگذشته بود که ساکش را بست و بی توجه به اعتراض خواهر و برادر ها راهی بسیج بجنورد شد. جمشی خودش را به فرمانده بسیج ، محمد محقر رساند تا مانع اعزام داوود شود ؛ محمد محقر مسئول بسیج بود و جمشید را از زمانی که وارد سپاه شده بود می شناخت .
- برادر محقر ، وضعیت روحی برادرم داوود ، بعداز شهادت پسر عمویم مناسب نیست ، اگر ممکن است کاری کن به این زودی جبهه اعزام نشود.
- محمد محقر ، داوود را از بین داوطلبان اعزام به جبهه صدا زد و داوود نزدش رفت .
-پسر جان این دفعه از اعزام خبری نیست ، برو کمی در کنزل استراحت کن تا با گروه بعدی تورا اعزام کنم .
.......
انتها پیام